سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

شاعر : علی زمانیان
نوع شعر : مدح و ولادت
وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن
قالب شعر : مربع ترکیب

آسمان باز پُـر قـمر شده است           شب اندوهمان سحر شده است

به همه سائلان نظر شده است           چونكه اربابمان پدر شده است


آمـد از راه قـرص مـاه حسین

دومـیـن حــیـدر سـپـاه حـسین

خُـلق و خـویش پیمبرى دیگر         على اكـبر نه، حـیـدرى دیگر

پـــهــلـــوان دلاورى دیــگــر         تو بـگـو شیر لـشـكرى دیگـر

هست پـیـغـمبـرى سـراپـایـش

به عـمـو رفـتـه قـد و بـالایـش

چـهـره اش مـاه آسـمـان حـرم         سـایـه اش قــوت زنـان حــرم

حـنـجـرش گـرمى اذان حـرم         چـشم بـد دور از جـوان حـرم

مثـل عـبـاس سایـۀ سـرهاست

سـر پـنـاه تـمام خـواهـرهاست

آمـد از هـر نـظـر عـلـى باشد         از هـمـه بـیـشـتـر عـلـى باشد

بـاز هـم یك نـفـر عـلـى بـاشد         چـقـدر این پـسـر عـلـى باشد!

مثل حیدر قویست او عـزمش

چند بـیـتـى بگـویم از رزمش

بـیـن گــرد و غـبــار مـى آیــد         روى مـركـب سـوار مـى آیــد

پــســر ذوالــفــقــار مــى آیــد         حـــیـــدر روزگـــار مـى آیــد

عشق مى ریزد از سر و رویش

ذوالـفـقـار است تـیـغ ابرویش

پـاش تـا در ركــاب مـى افـتـد         دشت در پیچ و تاب مـى افـتـد

سر ز تن بى حساب مـى افـتـد         بـه تـلاطـم عــقــاب مـى افـتـد

بهت درچشمهاى این دشت است

بسكه درحال رفت وبرگشت است

خوب فـهـمـیـده رزم فـن دارد         هـنـر جـنـگ تـن به تـن دارد

فـــنّ از روبـــــرو زدن دارد         این شگرد از عمو حسن دارد

آى لشكر ببین جوان این است

پسر شـیـر نـهـروان این است

خشم او تیغ و نیزه و تیر است         هرنگاهش دو قبضه شمشیر است

چـقـدر رزم او نفس گـیر است         نــوۀ شـیــر غـالـبـاَ شیـر است

تیغ میزد همین كه ازچپ و راست

ازحرم بانگ یاعـلى برخاست

رزم با این جـوان گره خورده         حنجـرش با اذان گـره خورده

در دهان ها زبـان گره خورده         ابـرویش آنچـنان گره خـورده

كه هـمه یـاد حــیــدر افـتـادنـد

یـاد آن روز خـیــبـر افـتــادنـد

رعد و برق است یا كه طوفان است         كه دقـیـقـاً مـیـان مـیـدان است

یا جوان حرم رجز خوان است         روى لبهاى عمه ها جان است

شور و غوغاست در دلش هرچند

دارد اربــاب مى زنـد لـبـخـند

مى رود دشت را به هـم بـزند         وسـط مـعـركـه عــلَــم بــزنــد

خواست تا حرف مى روم بزند         دیـد بـایــد كــمـى قــدم بــزنـد

پیش چشم پدر جوان مى رفت

داشت ازجسم شاه جان مى رفت

رفت در نـیــزه زارها افــتــاد         بـیـن گـرد و غـبـارهـا افــتــاد

زیــر پــاى ســـوارها افــتـــاد         وسـط نــیــزه دارهــا افـــتـــاد

پـاى نـیـزه به پـیـكـرش وا شد

به زمین خـورد اربـاً اربـا شد

نقد و بررسی